زندگي حس غريبيست...

حرف یک عاشق

این وبلاگ رو با تمام وجودم تقدیم به مهم ترین فرد زندگیم میکنم امیدوارم خوشش بیاد

تمام شعر هایم را برایت می خوانم

 

تو

 

گوش می دهی...

 

من

 

جان!....

 

دستهایم را فراموش نکن...

 

دستهایم، سالهاست که نام تو را

 

می نویسند...

 

دستم بگیر...

 

ما می رویم از زیر آسمان سیاه...

 

می رویم تا دشت بی افق...تا همانجا که خورشیدش بی منت غروب،طلوع می کند...

 

به آنجا که ابرهایش می بارند ، نه آنکه باریدنت را نظاره کنند...

 

دستم بگیر تا نلرزد زمین از شرمساری ما...

 

این روزهای تشنه و این شبهای بی ستاره،

 

پیشگفتار عطش عشق و مهربانید...

 

...

 

دستهایم مال تو...من،

 

...من پل می زنم میان خاطره و سرنوشت...

 

اشکهایت را می بوسم که پاک می کنند نگاهت را

 

از هجوم لحظه های سیاه...

 

من پاک می کنم تمام خط خطیهای شعرهای ممنوعه را

 

و در پس سطری که نام تو را رمزگونه با خود می کشید،

 

اسمت را فریاد می زنم...

 

تا همه بدانند آن چند نقطه شعرهای خط خطی شده،

 

نام توست که سالهاست دستهایم

می نویسند



نظرات شما عزیزان:

برای تو مینویسم
ساعت12:05---9 آذر 1389
سالها پیش کتابی خوندم با نام همیشه باتو کتاب با این شعر شروع میشد که شاعرش یادم نیست ولی شعرش را بر صفحه دل حک کرده ام شاید هم شاعرش فریدون مشیری بود حالا فرقی نمیکند این باشد یا دیگری اکنون بعد از شاید 10سال شعرش را با تو قسمت میکنم.////// باتو بوده ام همیشه و در همه جا باتو نفس کشیده ام با چشمان تو دیده ام مرا از تو گریزی نیست آنچنان که جسم را از روح وزمین را از آسمان و درخت را از آفتاب تو دلیل حیات من بوده وهستی و من آنچنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام دلیل زنده بودن من توهستی وپاسخ من به آغازو پایان زندگی این است:
همیشه با تو


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در 8 آذر 1389برچسب:,ساعت17:58توسط عاشق | |